ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
چه بارانی زده بر شیشه ی چشمانِ زیبایت
تمام صورتم را تَر نموده خوابِ مهلایت
درین افکار بودم ناگهان روحِ تو را دیدم
زدی لبخند بر جانم که نوری شد به سیمایت
گرفتی دستهایم را .. که گوئی ... حرفِ دل با من
کمی تب دار شد دستم زلمسِ دستِ مینایت
نگاهت آتشی زد ریشه ی افکار و احساسم
ومن مبهوت بودم... محوِ لب های فریبایت
تو گفتی .. از تمامِ ... سالهای انتظارِ خود
نپرسیدی چگونه ...عمر را... طی کرده شیدایت
سرابی بود انگاری در آن بیداری و خوابم
ندائی گفت ای مجنون بیا آغوشِ لیلایت
خیالی ناب بودی ... باز ... در خوابِم بیا عشقم
که باران می شوم این بار ... بوسم چشمِ زیبایت !
سلام
حضورتون باعث افتخار منه .
سلام.

دعوتین به یه شعر ژاییزی.
سلام سرورم استادجابری گرانقدر
شرمنده حضورتان شدم که شاگردنوازی کردید دیر پاسخ دادم پوزش .مودمم سه ساعت طول میشکد وصل شود بعد ازوصل هم برق قطع شده ومجدد هیچ
هرچندشعرزیبایتان درسایت خواندم وعرض ادب کردم باز هم سعادتی بود که درس بگیرم
شادیتان آرزوست
فوق العاده بود آقــــــــــــا
سلام بر شما تلاشگر عرصه ی ادب و هنر
خدا را شکر که دوباره از احساس شیرینتان محظوظ گشته و از کلام زرّینتان آموختیم.
سپاسگزاریم از اینکه زلال، مورد توجّه شما واقع می گردد و ما را از نظرات ارزشمند خویش محروم نمیفرمایید!
به روزیم با:
1- مخالفت با شعر زلال به زبان مثنوی توسط یکی از شاعران
2- یک زلال، چکیده ای از جراحت پاییزی
http://sherezolal101.blogfa.com/