ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
خواستم تا که بمانی بَرِجانم که نشد
بشوی مونسُ یارِ دو جهانم که نشد
و فریبم دهد آن نرگسِ چشمت به غلط
تا که باور کنم او را به گمانم که نشد
گفته بودی که بریزی زلبت تا به ابد
مزه ی شهدُ شکر را به دهانم که نشد
همه تن خواستم از قلبُ نگاهت که دمی
عشق جاری بشود در شریانم که نشد
ببرد بند ز بندم به هوای سرِ تو
و به سرمنزلِ بی نام و نشانم که نشد
این عجب نیست اگر کارِ دلم سخت شده
چو خدا نیز هوس کرد بدانم که نشد
دل فقط نزد خدا هست درین صحنُ سرا
و جزاوهیچ کسی .... صاحبِ جانم که نشد
مهدی جابری
لینک ثبت اثر
http://shereno.com/10091/28690/493973.html