ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
تازه دارم کمی با کبوتر ، کمی با کلمه
کمی با آسمانِ بی اسمِ علاقه آشنا می شوم .
می گویند من آدم خوبی نبوده ام
راست می گویند
اولاً بی بوریا بار آمده ام
بعد گهوارهْ به دوشی خاموش ،
حالا هم که پا به گور ...
چراغم اینجا و خیالم جایی دور .
می گویند من آدم خوبی نبوده ام
راست می گویند
من بارها به بعضی آدمها ،
سگ ها
و سلیطه ها
سلام کرده ام ،
حتی گاهی بدون ِ یک سلام خالی
از خوابِ انار خسته چیزی نچیده ام
و بارها بی که به شب شک کنم
آهسته از چراغ خانه پرسیده ام
چرا از سکوت سنگ می ترسد !
راست می گویند
من آدم خوبی نبوده ام
سالها پیش از این
پسین روزی دور از اندوه ِ دی
کبوتری نابُلد از حدس ِ عطسه ی آسمان
به ایوان خانه ی ما آمد ،
پنجره بسته بود
من خانه نبودم
و تمام شب باران آمده بود
من آدم خوبی نبوده ام !
حالا می فهمی این همه هق هق ِ تاریک
تاوان کدام کلمه ، کدام کبوتر ِ مّرده ،
کدام آسمان ِ بی اسم ِ علاقه است !؟
“سید علی صالحی “