خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

قلم !

  

 

 

  تَرَک های پای م را  

  ریشه ای است      

   از عشق سیراب

  ریسمانی است  

   گردن م 

  رنج می کشم    

  برای تاب خوردن آدم ها   

  بی تاب    

   از لذت آنها     

   یکی از روی عاطفه     

   مرا به دار هوس ‌

   دیگری برای زایمان پول هایش

   نفت به خوردم می دهد !  

   حالا از پای شکسته ام   

   قلمی بتراش   

   درختی بکش   

   پنجره ای رو به آسمان     

   بارانی به وسعت دست ها   

    تا حسِ  

    بی خودشدن  

    در چشم بنشاند 

    ...  

    چقدر شبیه هم هستیم  ،  

    ما درخت ها 

    و آنها به هم  !  

نظرات 26 + ارسال نظر
آرام یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

رنج کشیدن برای آدمها
دردناک تر از رنج کشیدن برای زندگیه!
فکر کنم وقتی داری شعر میگی یه چیز توهم زا هم چاشنی این حس وحالته!
ساده باش
ساده تر از زندگی
بوم را نقاشی کن
سبز تنها
رنگ خوشبختی نیست

تصویر پردازی هایم شاید به خیال های تو شبیه اند وقتی در فراق عشق قلم می زنی !

از این ساده تر

باید مرد تا فهمید !

راز نیلوفر ایوان دلم را

زیبا !

در کاسه صبر

خوشبختی

هرچه هست !

به رنگ خداست !

...
برایت فی البداهه نوشتم .
نظرت چسبید !

آرام یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ب.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

آخر شعرت معلوم نبود کی شبیه کیه!
درختها شبیه هم
آدمها شبیه هم
آدمها شبیه درختها
درختها شبیه آدمها؟

سایه یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:51 ب.ظ http://sayehasti.blogfa.com

...حالا از پای شکسته ام٬ قلمی بتراش....
بسیار زیبا ...

یاد دکتر شریعتی گرامی که فرمود

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت ؟
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد .
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یک ریز و پی در پی ،
دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد ،
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد .
بدین سان بشکند در من ،
سکوت مرگبارم را

شرقی یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:13 ب.ظ http://www.sminaseresht.blogfa.com

درود دوست خوبم

شعر خوبی خواندم
گاهی دو وجهی می شد فهمید شعرت را
* ترک های پای م را * پایم را * یا پای مرا
یا * ترک های پای مرا * مرا ریشه ای ست از عشق سیراب

متوجه شدی منظورم رو ؟ من رو این نکته های خاص حساسم
مضمون شعرت زیبا بود کلی حرف داشت

خیال قشنگ و رویایی حتما سبز است
و وسعت بارانی دست ها که سخاوت را یادآوری می کند

درخت ها به هم شبیهند و آنهایی که شاید تاب می خورند بر گردنت

بگذریم مکثم زیاد بود روی شعرت چون دوستش داشتم

باشید همیشه نازنین دوست

سلام
ممنون از نگاه زیبات

ویس یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ب.ظ http://lahzehayenab.blogsky.com

زمانی نه چندان دور ،ما همجنس هم می شویم.به درخت و آب و آینه پیوند می خوریم.هر که هر کار می کند ،بکند چون نهاینش یکی است.جماد و گیاه و حیوان ،در ماست.از جمادی مردم و نامی شدم و...مولانا هم این باور رادارد./البته در نوشته ات کمی طنز سیاسی حس کردم.وب بسیار قشنگی داری.موفق باشی.

کلا خیلی ها به نفت حساسیت دارند !
درخت ها بیشتر !
اما من سیاسی نمی نویسم

زنده یاد دکتر شریعتی می گوید :

چه رنجی می کشد

آن کس که انسان است و از احساس سرشار است !

دردی است مشترک بین درخت هائی مثل ما و مائی که مثل خودمان نیستیم !
توضیح بیشتر شعر را می کشد .
ممنون که آمدی

یلدا دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ق.ظ http://yaldapaeez.blogsky.com/

سلام
راستش بار اول که خوندم خیلی برام گنگ بود .به آخر شعر که رسیدم برگشتم و یک بار دیگه خوندم بار دوم مفهوم تر بود.
استعاره ی لطیفی داشت شعرتون
البته من نه شاعرم نه شعر شناس برداشتی که از شعرتون داشتم رو فقط گفتم امیدوارم خیلی برداشتم اشتباه نباشه

ترنجستان دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:01 ق.ظ http://www.toranj0.blogsky.com

سلاملیکم سلاملیکم
زیبا و با احساس و اندکی آمیخته با حسرت

عاطی گلی دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ق.ظ http://ate165.blogfa.com

عشق فقط زمانی رخ می دهد که انسان خودش باشد ؛ با تمامی نیرویش .

گرم و دلنشین !

روح سفید دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ق.ظ

سخت بود این شعر آخر!

ندا دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ب.ظ http://secondwindow.blogsky.com

و به اندازه درختان استقامت داریم؟

راحیل دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ب.ظ http://reihan-67.blogsky.com

درخت ها!
آخ که خوش به حال درخت ها...
وقتی پاهای کوچک گنجشکی دور شاخه درختی حلقه میشود و آواز می خواند...من چه حسودم!

عروسک سخنگو دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:51 ب.ظ http://kafefenjoon.blogfa.com

قشنگ بود

سحر دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

مضمون شعرتون قشنگ بود و به یاد ماندنی!
بعضی قسمتهایش بیشتر چسبید مثل:
حالا از پای شکسته ام
قلمی بتراش
درختی بکش
روی بوم سبز خیال !

حامی سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ق.ظ http://hami20.blogfa.com

به علاوه خدا که باشی میشود منهای همه چیز زندگی کرد..
حامی منتظر شماست

برنا چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ http://WWW.BORNAWEB.BLOGFA.COM

یاد داستان درخت بخشنده از سیلور استاین افتادم و آن پسرک. و چقدر در این دنیا آدمهای شبیه پسرک زیادند و درختها کنتر و کمتر.
معمولا در جواب شعرها دوست ندارم چیزی بگم. ترجیح میدهم بخوانم و لذت ببرم و ادامه شعر را در خیال تصور کنم.

jiiiiiii چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ب.ظ http://pazel.blogsky.com/

چقدر سخته برای یه شاعر نظر گذاشتن ..

درخت ها همیشه مقدسند .. چه وقتی که استوار ایستاده اند و چه وقتی که قلم شدند و از ایستادگی نوشتند ..

درخت ها نماد انسان هستند یا عشق

فهیمه نظری پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ب.ظ http://nazary.blogfa.com/

سلام. به روزم با : " غریب و بی همه اینگونه در تو تا خوردم..."

نامحرمانه پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:39 ب.ظ http://namahramaneh.blogfa.com

چقدر شبیه هم هستند
آنها که هیچ ادعایی ندارند
و هیچ کاری جز سود رساندن به دیگران و عشق
و چقدر متفاوت میشود
دنیا با آدمها
پر از ادعا
اما ....
ممنونم برای همه ی محبتت حتی در روز های نبودنم

عروسک سخنگو جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ب.ظ http://kafefenjoon.blogfa.com

سلام...

سلام از ماست بانو

شرقی جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:50 ب.ظ http://www.sminaseresht.blogfa.com

درود دوست گرامی ام

آغازی برای یک پایان را نفس می کشم و حضورت را مغتنم می دانم

تو را چشم در راهم [گل]

مهتاب جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:47 ب.ظ http://shab00ne.blogsky.com/

از فی البداهه نوشتنتون باید می فهمیدم که ادم حسابی هستین!البته حدس زدم ولی نه این حد !
خوشحالم که فراموش خونم رو هم.....خلاصه اینکه باز می ام دیگه!

دلارام جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:23 ب.ظ http://delaram360.blogsky.com

اگر از پای شکسته ات قلمی سازم
پس از خونت باید مرکب بسازم!
کاش پنجره ای که با این قلم و مرکب می کشم
چشمم را به رویا و خیال باز نکند

عاشقی گفت
پنجره من رو به باران است
ضرر می کنی از آن نگاه کنی !
و من در پس آن باران
مردی را دیدم
با قطره های آن وضوئی گرفت
نماز عشق را برپا کرد


...
مهربان دلارام
با احساست و قلبت زندگی کنی ضرر نمی بینی
با خدا باش پادشاهی کن
یاحق

مهرنوش جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:32 ب.ظ http://kochneshin.blogsky.com

تراش خوردن خوبست...

سارا جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:58 ب.ظ http://parndonline.blogfa.com

سلام
ریسمانهایی که برای لذت
درخت رابه دارمی کشند
بیچاره درخت
بیچاره ما که شبیه هم هستیم
وانها هم به هم شبیه.

زرین یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ق.ظ http://harfestan.blogfa.com

سلام..اگه گفتم نمیتونم چیز راجع به شعرت بگم به خاطر قشنگیش بود به خاطر سنگینیش بود...
خیلی میام میخونمش..
اینروزا همه تجربه درد دارن... همه...اه لعنتی...

دلارام سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://delaram360.blogsky.com

دوباره سلام
وقت نکرده بودم پاسخت به نطرم رو بخونم الان خوندم
و باید بگم مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد